گُلی برای همیشـه

می نویسم یادگاری تا بماند روزگاری,گرنبودم روزگاری این بماند یادگاری

گُلی برای همیشـه

می نویسم یادگاری تا بماند روزگاری,گرنبودم روزگاری این بماند یادگاری

نمیدونم

امروز صب واسه کار بانکی رفتم عباس آباد ..نمایشگاه های توپی این قسمت از تهران هست !!!

من کلاً آهن پرست نیستم ولی به شدت ماشین رو دوست دارم :)

خعلی خوب میشد یه شاگرد نمایشگاه منو میگرفت :)))

هر روز با یه ماشین می اُمد دنبالم ...به به :دی


امروز صبح تو ماشین به طور خیلی اتفاقی و بسیار به ندرت رادیو گوش دادیم !!!

عاقا یکی نیست بگه چرا چرت میگید :|

چطور مردم میتونن دل خوش باشن ...چطور مردم میتونن مسافرت برن و خوش بگذرونن!!!

اونی حرف منو درک میکنه که درد مردمِ متوسط به پایین رو یا مثِ من دیدن و یا تجربه کردن :|

غیر این باشه نمیتونی درک کنی ...قول شرف میدم نمیتونی ...

محاله تا توی اون محیط نباشی نمیتونی درک واقعی داشته باشی...

وای که چقدر مردم ایران این تحریمات و فقر باعث ...سقوطشون شده

هم فرهنگی هم اقتصادی ....


خدایا من دستم از همه جا کوتاه ست خودت نیم نگاهی به ملت ایران بنداز !!!

دیگه اطمینانی به این جشن نیکوکاری هم ندارم ..البته نداشتم ولی با دیدن یه چیزایی دیگه اصلاً ندارم ... حتا ارزشامونم زیر سوال رفته ...متأســـــ ــــ ــــفمــــ !

پ.ن :

از دهه هفتادیا عذر موخام واسه پست قبلی ...چه اعتراف سختی :|

چرا اینقدر شماها زیادید ؟؟؟!؟!؟؟!؟؟؟؟

آخی انگار ما دهه شصتیا دیگه زیاد نت نمیایم !

از بس خعلی خانوم و آقا ترشیف دار شدیم سرامون به زندگی گرم شده ...

ولی خوب یکی درمیون مثِ من جُولون میدیم همتونو هم حریفیم ....