امروز زیاد میزون نبود :(...
از خواب بیدار شدم ، یه نگاه به حیاط انداختم .. چقدر طراوت داشت!!!
برخلاف گلی :(
گاهی دوست دارم ، از خواب که بیدار میشم ، سگ نباشم و پاچه نگیرم !
ولی...
خوب اینم کار خداست
خدا خودش فهمید مرا اشتباه خلق کرده است...
خدای من میدانم پشیمانی...
اما دیدی تو هم جایز الخطا هستی...
بنابراین منو به خاطر خطاهام ببخش .. که همش تقصییر من نبوده !!!
پ.ن:
ای کاش آدمیزاد ،
سختیه تحمل تمام تنهایی ها ، گریه ها ، دلتنگی های بی بهونه و بی خوابی های شبونه را میفهمید و
زندگی می کرد....!