اوه من از مرداد اینجا نیومده بووووووووووووووودم
احتمالا دیگ بازدید کننده هم نداشته باشم
حالا زیاد مهم نیستش ....
کاش میشد میومدمو تک تک اتفاقای که این مدته واسم افتاده رو مینوووشتم
لی حیف....
این کاش و این حیف :|
ذوق نوشتن ندارم
مامانم کنارم داره اینور و انور میشه تا خوابش ببره از بس پرخوری کرده نفسش بالا نمیاد…
کسی نیست بگه مادر من سختته چرا روزه میگیری!!!
مامانم خیلی مظلومه خیلی ………
تو حال صدا تخمه شکوندن داداشم میاد.
جلو تلویزیون پای سریال وای گرگها نشسته...
من اهل تی وی دیدن نیستم ولی
این سریال رو میبینم
حسش نیست برم تو حال
صداش میاد کافیه....
خوبه امشب گزارش شب رو نوشتم بگیرم
بکپم!!!!!
این چند وقته خیلی درگیر درسام بودم
خدایا مررررررسی
خل شدم … به خداااااا
حالا بعدن دوباره مینویسم...