گُلی برای همیشـه

می نویسم یادگاری تا بماند روزگاری,گرنبودم روزگاری این بماند یادگاری

گُلی برای همیشـه

می نویسم یادگاری تا بماند روزگاری,گرنبودم روزگاری این بماند یادگاری

Mitarsam


من زندگی را دوست دارم
ولی از زندگی دوباره می ترسم!
دین را دوست دارم
ولی از کشیش ها می ترسم!
قانون را دوست دارم
ولی از پاسبان ها می ترسم!
عشق را دوست دارم
ولی از زن ها می ترسم!
کودکان را دوست دارم
ولی از آینه می ترسم!
سلام را دوست دارم
ولی از زبانم می ترسم!
من می ترسم ، پس هستم
این چنین می گذرد روز و روزگار من
من روز را دوست دارم
ولی از روزگار می ترسم


حسین پناهی

پ.ن:

داشتم یه نگاه به چرکنویس هام میکردم که دیدم خیلی حرفها داشتم که نتونستم اینجا انتشار بدم ..

حالا موندم که چرا ؟؟؟

اینجا که کسی منو نه میشناسه و نه دیده و نه میبینه ...در حد همین وبلاگ نویسی هستش !!

پس چرا دل انتشارشو نداشتم ؟؟؟؟؟


نمیدونم

امروز صب واسه کار بانکی رفتم عباس آباد ..نمایشگاه های توپی این قسمت از تهران هست !!!

من کلاً آهن پرست نیستم ولی به شدت ماشین رو دوست دارم :)

خعلی خوب میشد یه شاگرد نمایشگاه منو میگرفت :)))

هر روز با یه ماشین می اُمد دنبالم ...به به :دی


امروز صبح تو ماشین به طور خیلی اتفاقی و بسیار به ندرت رادیو گوش دادیم !!!

عاقا یکی نیست بگه چرا چرت میگید :|

چطور مردم میتونن دل خوش باشن ...چطور مردم میتونن مسافرت برن و خوش بگذرونن!!!

اونی حرف منو درک میکنه که درد مردمِ متوسط به پایین رو یا مثِ من دیدن و یا تجربه کردن :|

غیر این باشه نمیتونی درک کنی ...قول شرف میدم نمیتونی ...

محاله تا توی اون محیط نباشی نمیتونی درک واقعی داشته باشی...

وای که چقدر مردم ایران این تحریمات و فقر باعث ...سقوطشون شده

هم فرهنگی هم اقتصادی ....


خدایا من دستم از همه جا کوتاه ست خودت نیم نگاهی به ملت ایران بنداز !!!

دیگه اطمینانی به این جشن نیکوکاری هم ندارم ..البته نداشتم ولی با دیدن یه چیزایی دیگه اصلاً ندارم ... حتا ارزشامونم زیر سوال رفته ...متأســـــ ــــ ــــفمــــ !

پ.ن :

از دهه هفتادیا عذر موخام واسه پست قبلی ...چه اعتراف سختی :|

چرا اینقدر شماها زیادید ؟؟؟!؟!؟؟!؟؟؟؟

آخی انگار ما دهه شصتیا دیگه زیاد نت نمیایم !

از بس خعلی خانوم و آقا ترشیف دار شدیم سرامون به زندگی گرم شده ...

ولی خوب یکی درمیون مثِ من جُولون میدیم همتونو هم حریفیم ....


پارتی

دوتا از دوستامو تو یه پارتی گرفتن ..عاقا دلم خونک شد به مولااااااااااااااا....

نگی بچه بدجنسیم ناراحت میشم از دستت !!!

خوب خعلی خوبه خدا بزنه پس گرنشون ...تا بفهمن واسه یه دختر متولد هفتاد زشته قباحت داره !!

ینی من کلاً حس خوبی به این دهه هفتادیا ندارم نمیدونم چراااااااا؟؟؟!!!!!!!؟؟؟

از روزی یادمه همش گنده تر از دهنشون حرف زدن ...پا رو از گلیم خودشون بیشتر دراز کردن....

ادعا دارن درحد تیم ملی !!! اطلاعات دارن درحد دهه هشتادیا :|

بهت برخورد ؟؟؟؟

خوب به من چه :)))

آتو

یه مدت اینجا بیشتر مینویسم چون ..تو خونه بست نشستم و کاری ندارم ...

فک کن کی ؟؟؟؟ اونم من که وخت سر خاروندنم نداشتم ...حالا به دلیل یه مسئله ای خونه نشین شدم !!!

بیشتر بهتون سر میزنم و آپدیت میکنم !!!

دلم خیلی خیلی گرفته ...یه اشتباه کردم که دارم تاوونشو پس میدم !!!

همه زندگیمو تحت تاثیر قرار داده :(

یه کم سکرته این مشکلم وگرنه مینوشتم !!!

کــــــــــاش هیچوقت تصورات خوبی که نسبت به کسی داریم٬خـــــــــــراب نشه!!!

کااااااش...

علی


علی جان ...علیِ عزیزم ...ببخش که فراموشت کرده بودم این همه مدت !!!

ببخش منو !!!

ببخش که این همه مدت نهی کرده بودم، بودنت رو!!!

دستمو بگیر تا بشم همونی که بودم !!!

همونی که همیشه همه ذهنم وجود پاک تو بود  مهلتم بده ... بزار توبه کنم !!!

دستمو بگیر تا بیشتر از این غرق نشدم :(

بزار از سِر دل من کسی خبر دار نشه ....بزار فقط منو تو بدونیم !!!

تا ابد به بودنت به داشتنت میبالم !!!