گُلی برای همیشـه

می نویسم یادگاری تا بماند روزگاری,گرنبودم روزگاری این بماند یادگاری

گُلی برای همیشـه

می نویسم یادگاری تا بماند روزگاری,گرنبودم روزگاری این بماند یادگاری

شب بود .

شب بود .
ماه پشت ابر بود.

امین و اکرم به آسمان نگاه می کردند...

اصلن ربطی به نوشته ام نداشت .میخواستم با شب بود شروع کنم که ناخاسته این جمله به ذهنم آمد .یادم افتاد اولین باری که این درس را نوشتم .مثِ همه ی بچه های دبستانی  از مداد قرمز و سیاه برای تزئین مشقم استفاده میکردم. با کلی ذوق و شوق ..یادش بخیر ...شایدم بخیر نباشد.

یکی بود یکی نبود یه خونه بود تو یه محله نه شلوغ نه خلوت.خونه ها سر به فلک نکشیده بود .کنار پنجره ای که آفتاب به داخل میتابید گُلی نشسته بود.شب بود ماه پشت ابر بود.

که شَتَلَق یه درد بد تو ی پایش حس کرد .خان داداش با تفنگ بادی یه تیر خوشگل ساچمه ای به پاش زد.

از کلمه شب و ماه پشت ابر همیشه میترسم. خب الان من یه جانباز نمیدانم چند درصدم که جز یه جای زخم و تیری که هنوز در پای راستم هست .چیزی برای گفتن ندارم....تکبیر.....

بقیه اش را نمینویسم حتا اون  موضوع شب بود را که میخاستم اول درموردش بنویسم.

مثِ فیلم جدایی نادر از سیمین.به امید جایزه.



خرید

امروز تا امتحان بعدیم ۲ روز فاصله است . خیلی وقت بود برای خرید نرفته بودم دیگه داشت سر و وضعم بد میشد.باورم نمیشد ساعت ۱۱راه افتادم و تا ۱.۵کفش مانتو ،شلوار و یه شال خریدم.مقنعه را جا انداختم چون خرید همیشگی ام هست. ته مانده ادکلنم را زدم و امیدوارم بودم بتوانم باز همان را بخرم. ولی وقتی قیمت ۱۵۰ تومنی را دیدم پا پس کشیدم.

نمیدانم مردم از کجا میاورند که اینقدر سانتی مانتال میگردن ...هر چه قدر که قیمتها بیشتر.......... زندگی ها سختر میشود .مردم هم بیشتر میخرن بیشتر شیک میکنن و بیشتر خودنمایی.از در لوازم آرایش و بهداشتی که پا داخل گذاشتم  خانوم های رنگارنگ بودن که هر کدام برای رُژ های بیست تومنی  بَه بَه  و چَه چَه  میکردند که بله:این مارک و این قیمت واقعاً عالیه:|

یه سوال از فروشنده و جواب قیمت بالای ادکلن......و من بودم که مثِ اکثر موقع ها که بدون خرید از لوازم آرایشی بیرون رفتم.

دلم برای مادرم تنگ شده:(

ادامه مطلب ...

-اسلام

قصه ی پریا...بازم جلوه ای خوب از دختر چادری و یه جلوه ای بد از دختر بدحجاب! مردم برای خالی کردن خودشان و عقده هایشان از فیلم مایه میگذارن.پول دادن پای این فیلم ها حرام این" رساله ی خودم " .

رساله بیرون دادن هیچ کاری ندارد. تا غروب میتوانم رساله مقام معظم گُلی مدظله العالی رو بنویسم.آنوقت میشوم امام بعد آن در center بهشت جایگاه دارم.تازه کشف کردم .بهشت را هم میشود خرید..ولی قیمتش بالاست باید خونها ریخت تا توانست قسمتی از آن را خرید...

استاد اندیشه های اسلامی گفت برو گُم شوچون خیلی بیشتر از او میدانستم...آخوند خوب من ندیده ام.شاید تو سراغ داشته باشی!مبارکت باشد........

...

در زندگی آدم هایی هستند که دهنتو آسفالت میکنن …حالا این به کنار.........مرحله بعد از آسفالت شدن کسانی میان که با بتن کَن می افتن به جونت....
تِر تِر تِر میروند روی اعصابت !

مثِ کمپرسورهای بادی...



زین پس.....

افکارم مث نخ های به هم لولیده ...بهم ریخته !اصلن مشخص نیست سر نخ ذهنم کجاست؟آیا یاری کننده ای هست که مرا یاری کند؟که بتوانم سَرِ این نخ لعنتی را پیدا کنم.چن وختی هست که دیگر حسی برای هیچم نیست.کنار اومدن با این شرایط ت..خ...م...ی...برایم سخت شده است.لعنت به هر چی ادب وشعور اضافی.من آدم شاخی نیستم.به خودم گفتم تا یادآوری کنم ...تو همونی که باختی.اما شروع کردم ساختن خودی که بر باد دادم به بهانه یه دوستِ نا دوست.

مینویسم....برای اینکه بدانم کجایم و به کجا قرار است بروم...دیگر اونی که بودم نیستم.دیگر از تظاهر خسته شدم.خودم میشوم برای خودم.


"من از اولش که اینطوری نبودم. یه روز بردنم زیر رادیکال. ازم جذر گرفتن. شدم این آلت پریشی که میبینی."