وقـت هـائـی هست
که جـز بـه بـودنــت
دلـم رضـایـت نـمی دهــد
حـالـا
مـن از کجـا بـیـاورمـت ؟!
گُلی نوشت:
حرفی برای نوشتن نداشتم ،دلم تنگ شده خیلی....
قصه تکراری دلتنگی... کاش خدا بود تا الان بهش مسیج میدادم ،خدا جونم گُلی دلش گرفته!
و تو جواب بدی .......
دلش میخواد بیاد با هم برین یه گوشه دنج و شهر رو دور از هیاهو و شلوغی نگاه کنیم
از یه نقطه ی بلند، که همه ی شهر معلوم باشه!
سرمو رو شونت بزارم و حرفهای عاشقانه بزنیم:( انتظار زیادی نیست....نیـــــســــت!